|
|
سلام مسعود عزیز
با تشکر از شما دوست عزیز جواب نامه را خواندم جوابی که مانند همیشه برای من بسیار آموزنده است.
واقعیت این است که ما هر چه بیشتر از فرقه فاصله می گیریم و جذب جامعه می شویم، دید و نگاه ما نسبت به آن وسعیتر و عمیق تر میشود و به ادراک ما افزوده و چشمان ما بیناتر می شود. خصوصا تجارب دوستانی مثل شما در این مسیر با ما یار باشد.
همانطور که در نامه قبلی به مقوله عملیات جاری و نشستهای حوض که از من خواسته بودید، بپردازم، تلاش کردم تا به گوشه ای از آنچه تحت عنوان بحث های موسوم به بحث های ایدئولوژیک که در مناسبات مجاهدین جاری بود، بپردازم.
من فکر می کنم بهتر است قبل از پرداختن به نشستهای حوض و عملیات جاری ، ابتدا لازم است برای روشنتر شدن و برای نتیجه گیری بهتر بحثهای نشستهای حوض و عملیات جاری کمی به عقب تر برگردم تا بحث ها همدیگر را تکمیل کنند بخاطراینکه که این نامه ها را دیگران، کسانی که از این مقولات آشنایی ندارند، می خوانند، برای دریافت جان کلام دچار مشکل نشوند.
همانطور که می دانید انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دارای بندهای مختلف بودند و هر بندی خود داستانی جدا گانه. اما من خلاصه ای از یک بند قبل از نشستهای حوض و عملیات جاری را بطور فشرده و خاطره وار اشاره و شروع می کنم.
ابتدای سال 1374 بود ما تازه از زندان مجاهدین به زور به مناسبات برگردانده شده بودیم. هنوز ما گیج داستان زندان و همه مسائلی که بر ما گذشت بسر می بردیم که مسئولین گفتند: خواهر مریم یک نوار فرستاده که همه ما باید آن را با دقت نگاه کنیم و از آن باید گزارش تهیه کنیم ما نواری را از طرف مریم رجوی که خود در آن زمان در فرانسه بود، فرستاده بود را دیدیم. محتوای آن نوار مربوط به نشستهای بود که گویا در عید 74 در پی نشستهای مریم رجوی در رابطه با شکاندن فردیت همان بند "ف" انقلاب ایدئولوژیک در اورسورواز فرانسه ضبط شده بود. این نوار برای تمام نفرات سازمان در تمام لایه ها با تاکید خاص به نمایش گذاشته شد .
مریم در این نوار بطور جد اما زیرکانه بیندگان نوار را مخاطب قرار می داد و تاکید می کرد که سازمان وارد سرفصل مهمی از مبارزه شده است و ادامه داد: سازمان بدلیل "پیچیدگی" دوران مبارزه مجبور است وارد بند جدیدی بنام بند "ف" شود.(که بعد ها بند ف اسم دیگ را هم به خود گرفت) او در این نوار توضیحات زیادی در رابطه با اینکه تمام انقلابیون و اپوزیسیونها به دلیل نداشتن این انقلاب درونی ناامید و شکست خوردند و پی زندگی عادی خود رفتند، داد. و گفت: آلان هر کسی که می خواهد افتخار مبارزه را با خود حمل کند، و نان مجاهد بودن را بخورد، فقط با ورود به این بحث می تواند آنچه که می خواهد باشد ... و اضافه کرد که یک طرف مقاومت است یک طرف رژیم. او تاکید کرد برای وارد شدن به این بند باید انتخاب خودتان را بکنید بنابراین همه تان بروید فکرهاتان را بکنید یا سازمان را انتخاب کنید یا رژیم را. تاکید می کرد میان این دو قطب هیچ چیزی جز دریای از خون وجود ندارد. مریم گفته بود هر کسی در این سرفصل سازمان را انتخاب نکند، خیانت به 120 هزار خون کرده است. او گفت: هر کسی که سازمان را انتخاب نکند و خمینی را انتخاب کند، آن فرد پاسدار است و با پاسدار باید مثل پاسدار برخورد کرد. در همین زمان مسئولین سازمان هم بطور بی سابقه تحت تاثیر جوی که را ه افتاده بود، جو سازی می کردند. جوسازی برای دیدن این نوار و نوشتن گزارش برای آن در حدی بود که انگار با دیدن این نوار و نوشتن چند خط گزارش، سازمان به هر آن چه که از مبارزه میخواست دست رسی پیدا میکند. فضا چنین فضایی بود. بعد از دیدن نوار و توضیحاتی که مسئولین مبنی بر با اهمیت بودن نوارها داشتند، نشستهای زنجیره ای در یگانها شروع شد. مدتی در این نشستها نفرات از تناقضات بندهای قبلی انقلاب و آن چیزهای که در ذهنشان نسبت به انقلاب و خاطرات تلخ و شیرین از گذشته دورانی زندگی عادی و هرآنچه که یک انسان می تواند داشته باشد را می باید به صورت استادانه به انقلاب ایدئولوژیگ مجاهدین و خصوصا به بند های آن مرتبط می کرد تا وانمود کند که او هم در مسیر گدازان انقلاب درونی مجاهدین می باشد و به قول سازمان از نقطه سیاه های خود را می گفتند، ادامه پیدا کرد. در این نشستها دقیقا پیدا بود که مسئولین برای پیشبرد این خطوط ایدئولوژیک و نشستها خیلی ناشی هستند و حتی خودشان هم، چنان غافلگیر شدند که اصلا نمی فهمیدند که چطور باید نشستها را جمع و جور و هدایت کرد و افراد زیادی در این ایام مسئله دار شدند و در آستانه اعلام جدایی قرار گرفته بودند. چون بطور واقعی بعضی از نفرات در نشستها به سیم آخر زده بودند و جسارت پیدا کردند و می گفتند: اگر ما فردیت نداشته باشیم فرقی با حیوان نداریم. البته در آن نشستها جواب به این نوع حرفها، سرکوب سریع بود که دیگران جرات نکنند دیگر از این جور حرف ها بزنند و یا اعتراضی به این آموزش ایدئولوژیک تشکیلاتی داشته باشند. دو ماه این نشست ها به این شکل ادامه پیدا کرد بعد از آن ناگهان تا اطلاع ثانوی بطور موقت نشست ها تعطیل شد. در همین اثناء به نشست رجوی در قرارگاه باقر زاده فرا خواننده شدیم. در این نشست، رجوی از بند" ف "سخن ها گفت. او گفت ما می خواهیم فردیت منفی شما را بشکنیم نه اینکه فردیت مثبت شما را. او ادامه داد: انسان باید فردیت داشته باشد نه فردیت خمینی بلکه فردیت مریمی باید داشته باشد او حتی برای برگرداندن نفرات مسئله دار تا آنجا بیش رفت که از تمام کتابها و اسلام و... آیه و نشانه آورد که اساسا انسان باید فردیت داشته باشد ولی فردیتی که مریم میگوید داشته باشد او در آن روز بروی تابلو کلمه "خود" را نوشت و دور آن را خط قرمز کشید گفت ما خواهیم شما را از توی "خود" بیرون بیاوریم تا دور ور خودتان را بهتر ببینید.(هر چند که شخصا تجربه کردم هیچ کس از "خود" بیرون نیامد بلکه بیشتر با شنیدن این بحث ها در خود فرو رفت) او گفت: نفرات چه مسئولین و چه تک تک نفرات حاضر در نشستهای یگانها باید دقت کنند وقتی که کسی از نقطه سیاه های خود می گوید، دقت کنند که چه جاهای فرد داره تلاش می کنه با عنوان کردن نقطه سیاه ها عملا از بحث واقعی فرار می کند و یا به پای خورد کردن عنضر "خود" یعنی " ف " که همان آن روی سکه " ج " (جنسیت) است، صداقت دارد. اما جالب این جا بود که در درجه اول خود مسئولین ابتدا پای این بحث نمی آمدند این را رجوی کاملا فهمیده بود. و این نکته را هم دائما رجوی در نشستها تکرار می کرد مثلا می گفت اگر شما مسئولین در این بحث خوب وارد بشوید، لایه های پائین تر راحتر وارد این بحث خواهند شد. اشکال کار از شماست که بحث را می خواهید دور بزنید و یا می خواهید از آن سر بپرید و نمی خواهید از دل آتش آن عبور کنید. رجوی هم می خواست به همه بفهماند که این بحث هستی و نیستی سازمان است و هم می خواست بگویئد بدلیل ماهیت این نشست و گره خوردن این نشست با بحثها و بند های قبلی انقلاب کسی قادر نیست از این بحث فرار کند و باید هرآنچه که وابستگی و یا هر آن چه که دارد و یا هر آنچه را به سازمان نداده است و از سازمان مخفی کرده بود را باید بدهد. در وسط های نشست، ناگهان رجوی به جمع گفت: بزارید راحتان کنم که اصلا بحث بر سر چیست. او گفت: در یک کلام خواهر مریم شما فتح کرد انقلاب ایدئولوژیک فتح الافتوح کرد هیج کس دیگر قادر به فرار از این بند نیست تمام مشکل ما هیمن بود. فردیت مانع و قفل ما بود که ما این قفل را با شکاندن فردیت خودمان آن را می شکانیم و مریم را به تهران میبریم. رجوی با جدیت تمام اصرار می کرد که اگر تک تک نفرات از بند" ف "عبور نکنند، سرنگونی خبری نیست. رجوی گفت: موانع هر مجاهد باید در این نشستهای " ف " بطور دقیق شناسایی شود و سپس خوب هدف گیری بشود و کاملا با آتش باری سنگین توسط جمع بمباران شود طوری که آن "خود " قبلی هیچ باقی نماند و پودر شود. رجوی در ادامه صحبت های خود هنوز از پودر و نابود شدن اسکان صحبت می کرد. اسکانی که سالها بود دیگر خبری از آن نبود. می گفت ای برادران و خواهران در این بند اسکان(فکر خانه و خانواده) را باید به آتش کشید. واقعا هم در نشستها چنین فضای حاکم شده بود. طوری که بعضا خودشان می گفتند مانند قیامت شد. بعد از نشستهای رجوی و برگشت به یگانها افرادی هم بودند که تحت تاثیرات این نشست در نشستهای یگان بلند می شدند و به دیگران بی رحمانه تاخت و تاز می کردند و خودشان را چنان سرحال نشان می دادند که وانمود می کردند با فهم این بحث ها انرژی بیکرانی از آنها آزاد شده است و نزدیک به صدرصد انرژی آزاد کردند. مسئولین هم برای پیش برد این خط، از این شور و فطورها برای وارد کردن نفرات بیشتر در این بحث استقبال می کردند و طبق معمول به چنین شور و فطورهای دامن میزدند. نفرات سازمان در اشرف سالیان سال مانده بودند اکثرا به لحاظ روحی میزان نبودند و همه با انبوهی تناقض و حرفهای در دل مانده استعداد این را داشتند که به بهانه های مختلف خودشان را خالی کنند. در نشست ها مسئول نشست با حیله تمام آنها را به جان همدیگر می انداخت و بر سر کله یکدیگر میزدند. چون شاخص در نشستهای "ف" داد و بی داد بیشتر و هتک حرمت بیشتر بر دیگران بود. و شاخص این بود که تا جایی که فرد از پا در نیامده او را پوست کلفت می نامیدند. مسئول نشست دقیقا هوشیار بود که نفرات بیشتر را برای حمله و هجوم بیشتر آنها را تحریک کند تا فرد بطور واقعی خورد شود و تا خورد شدن و شکستگی را در صورتش نمی یافتند، دست بردار نبودند. نشستها توسط مسئول یگانها که معمولا زن بودند برگزار می شد. مجددا بعد از مدتی که نشستها ادامه پیدا کرد، مریم نوار دیگری بنام "ارزش ها" را از فرانسه برای ما فرستاد که در آن نوار تاکید کرد: ما فققط 20 درصد انرژی خودمان را برای مبارزه بکار برده ایم 80 درصد آن را فقط صرف انقلاب ایدئولوژیک کردیم و تاکید می کرد: ما تا انقلاب نکردیم، نمی توانیم پاسخ مردم را در داخل کشور بدهیم مریم گفته بود که گیریم همین فردا حکومت را بگیریم آیا خودتان چیزی جدیدی دارید یا اینکه همه ناخالصی ها را برای مردم می خواهیم ببریم؟ در آن نوار صدای ضبط شده افرادی را برای جمع پخش کردند از این که این نفرات سابق سازمان بودند و آلان بر علیه سازمان فعال هستند. دائما از این طروق به نفرات منتقد تهدید می کردند که تنها راه باقی ماندن و نفس کشیدن، ماندن در سازمان است و لاغیر. بنابراین به نفرات می فهماند که راهی جز پذیرش بند" ف " وجود ندارد. در پی نشستهای مستمر بند "ف" اکثز نفرات سازمان به این خیال بودند که گویا بندهای انقلاب تمام شده است و بند" ف "آخرین بند های انقلاب است و فکر می کردند هر کسی از این بند عبور کند، گویا یک انقلاب کرده صدرصدی است. این توهم در اکثر افراد ایجاد شده بود و حتی خود رجوی که طراح این انقلاب ایدئولوژی بود، هم واقعا این جوری فکر می کرد. اما رجوی در عمل پی به این برده بود که بند"ف"، آنی نبود که محاسبه آن را در ذهن کوچک خود بدون در نظر گرفتن پیچیدگی های انسان کرده بود. از آنجای که او پی به این موضوع برده بود، به فکر چاره برای تداوم بندهای انقلاب افتاده بود. طبق معمول بر حسب تجربه هر بندی از انقلاب درونی مجاهدین بعد از مدتی کارآیی خود را کاملا از دست می داد و واژه ها برای بکارگیری آن در نشستها بیش از اندازه تکراری میشد و دل را می زد و کاملا لوث میشد و دیگر دینامیزم لازم، به این معنا که دیگر آدم حتی حس کنجکاوی برای آن را از دست می داد. خلاصه سازمان با صرف انرژی بسیار زیاد در آن بیابانهای عراق و هلاک کردن همدیگر تحت عنوان عبور از بند"ف" که تقریبا میتوان گفت آنقدر همدیگر را تحت نام این بند بد و بیرا، کتک کاری ، هتک و حرمت کرده بودند که بعضا حتی نفرات خودشان در محفل های یواشکی به همدیگر می گفتند مجاهدین دیگر نیازی به دشمن ندارند بلکه خودشان، خودشان را مستهلگ میکنند. دقیقا بعد از 10 ماه بر سر و کله همدیگر زدن رجوی به نتیجه مطلوب از این همه بحث به دست نیاورد و به فکر چاره افتاد. چون هدف انقلاب در واقع امر، این نبود که نفرات را سر گرم کند. هر چند که در مسیر خود به یک سرگرم کننده خوب برای نفراتی که در بیابانهای عراق سرگردان بودند، تبدیل شد. (هدف از بحث های انقلاب درونی را در ادامه خواهم گفت) اینجا بود که به نشست دیگری در بغداد محل برگزاری اجلاس شورای ملی مجاهدین که مدت 15 روز ادامه داشت، فرا خوانده شدیم. وارد نشست حوض شدیم که هنوز اسم این نشست حوض نام گذاری نشده بود. ادامه دارد و ادامه آن را در نامه بعدی برای شما ارسال خواهم کرد. مسعود عزیز تا اینجا دوست دارم نظر شما را در رابطه با انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین و اساسا چه عاملی باعث این توانمندی در رهبران سازمان میشد که هیچ گونه توجه ای به حریم و مرزهای انسانی نداشته باشند و بی باکانه از آن عبور کنند، بدانم؟ اگر این سئوال را از دیگران بپرسم، شاید در یک کلام بگویند بخاطر دست یابی به قدرت. ولی من فکر می کنم با توجه به توانمندی که در نوشتار شما می یابم، شما پاسخ رسایی برای این سئوال دارید. قربان شما علی |
با تشكر از شما بخاطر ورود به این وب سایت در معرفی آن باید بگویم که آنرا به تشویق دوستانم با اهداف و ملاحظات زیر طراحی و ایجاد کردم:
|